۱۶ مهر ۱۳۹۹- یوسف عزیزی بنیطرف در پاسخ به گفته فرمانده سابق نیروی انتظامی خوزستان در مورد بازداشت ۱۲۵۰ نفر در سه سال به اتهام تجزیه طلبی: «تجزیهطلبی دم دستترین اتهامی است که رژیم در چنته دارد و آن را به همه فعالان عرب در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و هنری نسبت میدهد.»
نام استان خوزستان با مشکلات اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی زیادی گره خورده است. نقض گسترده حقوق بشر در این استان و جو امنیتی آن از جمله این مشکلات است که جسته و گریخته اخباری در مورد آن منتشر میشود. به نظر می رسد این آمار و ارقام با واقعیت فاصله زیادی دارد. اخیراً فرمانده سابق نیروی انتظامی استان خوزستان، حیدر عباسزاده، در مراسم تودیع خود گفته است: «این فرماندهی ۱۲۵۰ نفر را با اتهام اقدامات تجزیه طلبانه طی سه سال گذشته و با همکاری جامعه اطلاعاتی دستگیر کرده است. به گفته او، از این تعداد ۳۶ نفر به صورت باند و بقیه به صورت انفرادی فعالیت میکردهاند.»
مقایسه اظهارات این مقام رسمی و اخبار و گزارشهای منتشر شده از سوی خبرگزاریهای مختلف نشان میدهد که خبر بسیاری از این برخوردهای امنیتی و بازداشتها منتشر نشده است. حتی نام بسیاری از این افراد را نمیدانیم و مشخص نیست که تا چه میزان حقوق قانونی این افراد رعایت شده است.
پژوهشگر اطلس زندانهای ایران برای بررسی بیشتر وضعیت فعلی زندانیان سیاسی و امنیتی استان خوزستان سراغ آقای یوسف عزیزی بنیطرف، فعال شناخته شده عرب رفته تا این موضوع را بیشتر بررسی کند. آقای بنیطرف نویسنده و روزنامهنگار است. او ۲۴ کتاب به زبانهای فارسی و عربی نوشته و ترجمه کردهاست. وی همچنین عضو کانون نویسندگان ایران است.
این اوج وقاحت است که ایشان می گویند ۱۲۵۰ نفر را به اتهام تجزیه طلبی دستگیر کردهاند. تجزیهطلبی دم دستترین اتهامی است که رژیم در چنته دارد و آن را به همه فعالان عرب در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و هنری نسبت میدهد.
فرمانده سابق انتظامی استان خوزستان از دستگیری ۱۲۵۰ نفر در سه سال گذشته به اتهامات «تجزیهطلبانه» خبر داده است. این افراد چه کسانی هستند و به چه گروههایی وابسته هستند؟
به گمان من شمار دستگیرشدگان عرب طی سه سالی که سردار عباس زاده گفتهاند، بسیار بیشتر از این تعداد است. به نظر من آمار واقعی بازداشت شدگان سال ۹۶ تا ۹۹ سه برابر رقمی است که آقای عباس زاده اعلام کرده است. متاسفانه هر عربی در ایران و بویژه در اقلیم عربستان اهواز مجرم و متهم است، مگر اینکه خلافش ثابت شود. نیروهای امنیتی جوانان و فعالان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را دستگیر میکنند و به آنها اتهام تجزیه طلبی می زنند. این اوج وقاحت است که ایشان می گویند ۱۲۵۰ نفر را به اتهام تجزیه طلبی دستگیر کردهاند. تجزیهطلبی دم دستترین اتهامی است که رژیم در چنته دارد و آن را به همه فعالان عرب در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و هنری نسبت میدهد. اما حتی اگر این صحبت ایشان را مبنا قرار دهیم، او میگوید که ۳۶ نفر از این افراد را به شکل گروهی و بقیه را به شکل انفرادی دستگیر کردهاند. معنی این حرف این است که ۱۲۱۴نفر فعالیت انفرادی داشته اند. خوب چطور مشخص شده که اینها تجزیه طلب هستند؟ اینها نه گروه و نه سازمانی داشتهاند. پس چگونه به صورت انفرادی و بدون تشکیل گروه فعالیت «تجزیهطلبانه» کردهاند؟ چگونه مأموران امنیتی توانستهاند چنین اتهامی را کشف و اثبات کنند؟ آیا نیت خوانی کردهاند؟ آیا زیر شکنجه اینها را مجبور به پذیرش اتهام «استقلال طلبی» یا «تجزیه طلبی» کردهاند؟ در نتیجه همانطور که گفته شد و ما در موارد زیادی پیشتر دیدهایم این افراد جوانان عرب و فعالینی هستند که در حوزههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و هنری فعالیت میکنند و به اتهام «تجزیهطلبی» بازداشت شدهاند.
اخبار مربوط به افراد بازداشت شده در رسانههای مختلف در سه سال اخیر بسیار کمتر از ۱۲۵۰ نفری است که عباس زاده اعلام کرده است. به نظر شما چرا خبر بازداشت افراد به اتهامات سیاسی و امنیتی در خوزستان کمتر منعکس میشود؟
برای پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که در پایتخت امکاناتی وجود دارد که سایر مناطق ایران از آن محروم هستند. رسانههای عمومی داخلی و خارجی و همینطور سفارتخانههای خارجی امکاناتی را فراهم میکند که در بقیه مناطق ایران وجود ندارد. بویژه رسانههای خارجی که به نظر من اهمیتی بیشتری دارند. تماس با این رسانهها و سایر مناطق جهان در اطلاع رسانی بسیار مؤثر است. علاوه بر آن، پایتخت بسیار بزرگ است و میلیونها نفر در آن زندگی میکنند. و کنترل آدمها دشوارتر است. فعالین سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هنری هم در شرایط بهتری فعالیت میکنند. نیروهای امنیتی به سادگی برچسبهای خطرناکی مانند تجزیهطلبی را نمیتوانند به آنها بزنند. این سه خصلت در عربستان اهواز صدق نمیکند. چون این منطقه هم از ارتباطات جهانی دور است و هم جمعیت آن کمتر است و هم اینکه مردم آنجا عرب هستند. این موضوع از نظر حاکمیت و نخبگان عرب ستیز جرم کمی نیست. اینها عرب هستند و عرب بودن به خودی خود یک جرم است؛ مگر اینکه شما با حکومت باشی. هیچ فعالیت مستقل سیاسی، فرهنگی ، هنری، اجتماعی در این منطقه امکان پذیر نیست. فعالان مستقل در حوزه های مختلف به سرعت دستگیر میشوند. همچنین عنصر ترس هم بسیار مؤثر است. اعدام بیرویه فعالان در این منطقه باعث ایجاد ترس میشود. به نسبت جمعیت، بیشترین تعداد اعدام بعد از کردها از عربها انجام میشود. این موضوع ایجاد ترس میکند. این ترس را نه تنها در دوران جمهوری اسلامی بلکه از زمان پهلوی در روح و روان شهروندان این منطقه غرس کردهاند. همه این عوامل دست به دست هم داده تا صدای این مردم شنیده نشود. ببینید بعد از شیوع بیماری کرونا در بسیاری از زندانهای ایران اعتراضاتی رخ داد. حتی در برخی از زندانهای کردستان، زندانیان فرار کردند. در تهران هم اعتراض شد. اما تنها جایی که این اعتراضات کشته داد، زندان شیبان و سپیدار بود. تعدادی از زندانیان در این اعتراضات کشته شدند. یعنی فقط عربها در این اعتراض سراسری نسبت به کمبود امکانات برای جلوگیری از شیوع کرونا کشته دادند. این یک نمونه است. حاکمان، اداره اطلاعات و اطلاعات سپاه به یک عرب با نگاه شهروندی نگاه نمیکند. آنها را بیگانه و دشمن میدانند. این ترس غرس شده در دل مردم عرب توسط حکومت سبب خودسانسوری هم میشود. به عنوان نمونه ما تا پیش از اینکه خانم سپیده قلیان درمورد زندانیان زن سیاسی در زندان سپیدار گزارش دهد، چیزی در این مورد نمیدانستیم و یا خیلی کم میدانستیم. بی گمان در آنجا پاسدار عرب هم هست و زندانی عرب هم پیش از خانم قلیان از این زندان آزاد شده است. ولی هیچکس در مورد زندانیان سیاسی زن این زندان صحبتی نکرده است. با گزارش خانم قلیان ناگهان یک رازی برملا شد و نام چندین زن زندانی عرب مشخص شد و این خبر مثل بمب در جامعه ایران و حتی در خارج منفجر شد. این وقایع قابل بررسی است. اینها پدیده ها ی اجتماعی است که در اهواز و دیگر شهرهای استان دیده میشود و باید از نظر اجتماعی و روانشناسی و سیاسی و به شیوه علمی بررسی و دلایل آن مشخص شود.
مردم عرب کوشش میکنند که این ترس را بشکنند اما این ترس لایههای درهم تنیدهای دارد که قابل قیاس با تهران و مناطق مرکزی و فارس نشین و حتی کردستان نیست.
تا پیش از اینکه خانم سپیده قلیان درمورد زندانیان زن سیاسی در زندان سپیدار گزارش دهد، چیزی در این مورد نمیدانستیم و یا خیلی کم میدانستیم. بی گمان در آنجا پاسدار عرب هم هست و زندانی عرب هم پیش از خانم قلیان از این زندان آزاد شده است. ولی هیچکس در مورد زندانیان سیاسی زن این زندان صحبتی نکرده است.
چگونه میتوان بر مشکل عدم انتشار موارد نقض حقوق بشر در خوزستان و دیگر نقاط ایران فائق آمد و با انتشار این اخبار به بهبود شرایط کمک کرد؟
به باور من این مسئولیت برعهده دو گروه است. نخست فعالان حقوق بشر مرکزنشین و سازمانهای حقوق بشری سراسری که در تهران فعالیت میکنند و گروه دوم فعالان عرب هستند که باید تلاش کنند که این دیواره ستبر شکسته شود. سازمانهای حقوق بشری علاقه مند به بهبود حقوق بشر در همه نقاط ایران در این زمینه میتوانند مؤثر باشند. برخی از فعالین و گروههای مدافع حقوق بشر علاقه ای به پیگیری نقض حقوق بشر در بین ملیتهای مختلف ندارند. اما آنها که علاقه دارند باید سعی کنند که تماس خود را با فعالان عرب در داخل و خارج بیشتر کنند. همچنین باید فعالان حقوق بشر بیشتری در داخل کشور بوجود بیایند. باید در این زمینه فعالیت بیشتری شود و افراد جدیدی آموزش داده شوند. اکنون بر خلاف سالهای قبل از طریق اینترنت و تکنولوژیهای جدید امکانات بیشتری برای فعالین و سازمانهای حقوق بشری ایجاد شده و امکان سانسور و استراق سمع هم کمتر شده است و اینکار به سادگی برای حکومت میسر نیست. در نتیجه باید تلاش کرد که افراد بیشتری را جذب فعالیتهای حقوق بشری کرد. البته باید توجه کرد که در اهواز فعال حقوق بشر نمیتواند مانند تهران با صدای بلند فعالیت کند و مجبور است که مخفی یا نیمه مخفی فعالیت کند. فعالیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و هنری در عربستان اهواز همانطور که گفته شد جرم است و افراد به خاطر آن تحت تعقیب قرار میگیرند و به آنها برچسب تجزیه طلبی میزنند. نیروهای امنیتی در خوزستان حتی به فعالان کارگری هم اتهام تجزیه طلبی میزنند. به این دلیل حتی سندیکای کارگری هفت تپه که ۷۵ تا ۸۰ درصد کارگران آن عرب هستند؛ رهبرانشان ار از بین افراد غیر عرب انتخاب میکنند. و این ناشی از همین اتهامهای سنگینی است که به افراد زده میشود.
چه تعداد زندانی سیاسی و امنیتی در زندانهای شیبان و سپیدار زندانی هستند و این افراد چه کسانی هستند و در چه شرایطی به سر میبرند؟
من آمار دقیقی در دست ندارم، اما هزاران زندانی سیاسی عرب در زندانهای سپیدار و شیبان و سایر زندانهای استان به سر میبرند. تا آنجا که من میدانم حدود بیست درصد زندانیان سیاسی و امنیتی ایران عرب هستند. در سال ۲۰۱۹ سازمان عفو بین الملل اعلام کرد که پنجاه درصد از زندانیان سیاسی و امنیتی ایران کرد هستند. من هم جستجویی کردم و با زندانیان سابق زندان اهواز صحبت کردم و یک زندانی سابق و مطلع به من گفت که حدود بیست درصد از زندانانیان ایران عرب هستند. به نظر من این نسبت باید نزدیک به واقعیت باشد یعنی بیست درصد زندانیان سیاسی در ایران عرب هستند. برخی از آنها در اقلیم عربستان اهواز زندانی نیستند و آنها را به شیراز و خراسان و بلوجستان و تهران و آذربایجان و اردبیل و سایر مناطق تبعید کرده اند. با این اقدام فشارهای روحی را بر آنها و خانوادههایشان افزودهاند. فرض کنید آن زندانی که به حبس طویلالمدت محکوم شده در شمال خراسان تبعید شده است، چه وضعیتی پیدا میکند؟
اینها نه گروه و نه سازمانی داشتهاند. پس چگونه به صورت انفرادی و بدون تشکیل گروه فعالیت «تجزیهطلبانه» کردهاند؟ چگونه مأموران امنیتی توانستهاند چنین اتهامی را کشف و اثبات کنند؟ آیا نیت خوانی کردهاند؟ آیا زیر شکنجه اینها را مجبور به پذیرش اتهام «استقلال طلبی» یا «تجزیه طلبی» کردهاند؟
وضعیت رفاهی و بهداشتی زندان شیبان و سپیدار چگونه است؟ اخیراً خبری منتشر شده که برخی از زندانیان سیاسی و امنیتی از زندان سپیدار به زندان شیبان منتقل شدهاند و تراکم زندانیان در این زندان افزایش یافته است؟ با توجه به شیوع بیماری کرونا در زندانهای کشور وضعیت کنونی این دو زندان چگونه است؟
در مورد وضعیت بهداشتی و رفاهی زندانهای سپیدار و شیبان باید بگویم که اینها بدترین، یا از جمله بدترین زندانهای ایران هستند. این را تنها من نمیگویم. چندسال پیش من گزارشی از یکی از زندانیان غیر عرب که در اهواز زندانی بود خواندم که بر همین مسأله تأکید کرده بود. یکی از سازمانهای حقوق بشری هم گفته است که زندان کارون اهواز بدترین زندان ایران است. استان ما در همه چیز بد اول است. در وضعیت بد بهداشتی و رفاهی اول است. در مورد سرکوب و قتل زندانیان که نمونه اش را ذکر کردم اول است. در اعدام هم پس از کردها و پا به پای بلوچها بیشترین تعداد اعدام در ایران را دارند. در زمینه تعداد زندانیان هم عربها بعد از کردها در رده های بالا هستند. تبعیض سیاسی، فرهنگی و نژادی نه تنها در عرصههای اجتماعی در مورد ملت عرب اعمال میشود، بلکه در مورد زندان و مسائل مرتبط با زندان هم چنین است. مدیران پروازی که به زندانهای اقلیم عربستان اهواز فرستاده میشود. احساس همپیوندی با این مردم ندارد. همنوا با این مردم نیستند. حتی برخی از مدیران پروازی و نظامی مانند عباس زاده و مدیران شرکتهای و صنایع دولتی و نفتی که یک پا در تهران یا اصفهان دارند و یک پا در اهواز، از این مردم نفرت دارند و با آنها احساس دشمنی میکنند. این مردم در ایران زندگی میکنند و باید همانند دیگر شهروندان ایران با آنها رفتار شود. اما متاسفانه این نفرت وجود دارد و در وضعیت بسیار ناگوار زندانها و از جمله سپیدار و شیبان متجلی میشود.